تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت شصت
زمان ارسال : ۲۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
حال:
حوصلهی بلند کردن دستم را ندارم. آذین مانتو را از پشت روی دوشم میاندازد و سعی میکند آستینهایش را تنم کنم. کارش که تمام میشود روبرویم قرار میگیرد و شال آبی رنگم را هم روی موهایم میکشد. نگاه توخالیام را به چشمان همرنگ خودم میدوزم. هرچه چشمان آذین پر از رنگ و نشاط است، زندگی اما در چشمان من خاموش شده. دستش را نوازش وار روی گونهام میکشد و موهایم را زیر شالم میفرستد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
لیلی
00تحمل این درد یه برادر میخواد..این جمله قلبمو خراش داد..وگریه کردم...